سیب سرخ کوچولوسیب سرخ کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات یک سیب سرخ خوردنی!

نخستین پرواز

1392/7/27 21:51
نویسنده : رز بانو
4,831 بازدید
اشتراک گذاری

                                                                                        سیب سرخ زندگی ام سلام                                                                                                  

همراهان همیشگی ام سلام                                                                                          

دلتنگی

دلتنگی

دلتنگی

دلتنگی گاهی بهانه ای ست برای آنکه بدانیم چقدر دوستمان دارند و چقدر دوستشان داریم،بهانه ای برای اینکه قدر بدانیم لحظه لحظه های با هم بودنمان را.برای اینکه با هم بودنمان از  روی محبت باشد نه عادت و فرق این دو را بفهمیم.دلتنگی گاهی میشود عین همان مساله ی پیچیده و حرص درآر جبر و انتگرال دوران مدرسمان،که گاهی ساعتها و صفحه ها به دنبال یافتن جوابش سیاه میکردیم،در حالی که جواب یک فرمول ساده ی یک خطی بود.

دلتنگی همان مساله است،و جواب ساده و یک خطی آن شاید یک عبارت کوتاه است:

کم کردن فاصله ها.

به بهانه ی کم کردن فاصله ها و هزارو یک بهانه ی قشنگ دیگر،نخستین پرواز حسام الدین رقم خورد و آنچه در ادامه می آید،شرح این معراج زیباست.  

سکانس اول:پلان یکم،قصد سفر

کلا دارم کم کم به این نظریه ی خلق الساعه اعتقاد پیدا میکنم.نمی دونم چرا یه وقتایی هرچقد واسه یه چیزی برنامه میچینی آخرش حساب کتابات درست از آب در نمیان و نمیشه ولی یه وقتایی یهو همه چی درست میشه.ماجرای قسمت خاطر مبارکتون هست که،قسمت که باشه،قرعه به نام تو مییفته،قسمت که باشه صبح یهویی ز میزنی واسه رزرو بلیط توو اوج شلوغی،و شب چمدون به دست و بچه زیر بغل،منتظر ایرباس هستی.کلا قسمت که باشه همه چی خودش میشه یهویی.

پلان دوم:اسم نداره

صبح که رفتنمون قطعی شد بدو بدو هم شروع شد و این بدو بدوها ادامه دااااااااااشت تا لحظه ی حرکت.الان که دارم یه فلاش بک میزنم به خاطره ها،روی خودم که زوم میکنم،ناخوداگاه فقط و فقط یک چیز توی ذهنم نقش میبنده:میگ میگ.چقدر اون روز من شبیه میگ میگ بودم.از آرایشگاه به خونه.از آشپزخونه به چمدون.از چمدون به کمد.خلاصه اون روز من همه جا پیدا میشدم.شده بودم عین زبل خان.زبل خان اینجا.زبل خان اونجا و اوضاع به همین منوال گذشت تاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا لحظه ی حرکت.                  

سکانس دو:پلان یک،هواپیما

تا ارتفاع عشق از سطح زمین کنده میشی،از این بالا همه چیز خیلی خیلی کوچیکه،خونه ها،آدمها،شهرها و حتی مشکلات و غصه ها.چقدر خوبه به همه چیز از همین ارتفاع نگاه کنیم.از همین بالا.اونوقت هیچ وقت دنیامون به آخر نمیرسه.هواپیما بالای ابرها پرواز میکرد.مقصد:پایتخت دلهای عاشق(مشهد).توی هواپیما حسام الدین به لطف استامینوفن،موقع take offخواب بود برای همین خیلی خوشحال بودم که گوشهاش درد نگرفت.توی هواپیما با سامیار کوچولو و مامان مهربونش آشنا شدیم،بی نهایت دوست داشتنی بودن،بماند که بعد از فرود به طرز کاملا مشکوکی مفقود الاثر شدن،ولی خوب چیزی که از آدمها میمونه خاطره ست و خدا رو شکر اولین پرواز دو نفری ما(اینجانب+سیب کوچولو)پر بود از خاطره های قشنگ.مهماندارها خیلی حسام الدین رو دوست داشتن و مدام دورش میچرخیدن و براش بای بای میکردن و بازم خدا رو شکر موقع فرود سیب کوچولو اذییت نکرد.خیلی نگران بودم که گوشهای حظار رو با جیغ های بنفش اذییت کنه که خدا رو شکر این اتفاق نامبارک نیفتاد که البته میذارمش به حساب خوش شانسی خودم درست مثل لوک خوش شانس(خوش شانس که باشی درست زمانی که تصمیم میگیری وبلاگ سیب کوچولو رو بعد از گذشت قرن ها به روز رسانی کنی،تنها سایتی که ازش شکلک میگرفتی کاملا اتفاقی و ناگهانی،ناپدید میشه.به همین خوشمزگی).                      

پلان دو:اولین ورود حسام الدین شهر خودم(مهشد به قول پسر خاله م)

بابایی مهربون و داداش گلم اومده بودن استقبالمون.حسام الدین اصلا غریبی نکرد.برعکس انگار بابام رو میشناخت و قهقه کنان رفت بغلشون و همه چیز خیلی گل و بلبل بود تا........................تا صبح روز بعد که آقا فسقلی سرما خوردن.به همین خوشمزگی.         خلاصه به هر مشقت و سختی که بود،اولین سرماخوردگی گل پسر رو پشت سر گذاشتیذیم.

در مهشد اتفاق افتاد:

نخستین غلط زذن های سیب کوچولو،یه روز صبح که بیدار شدیم دیدیم حسام الدین بیداره.طبق عادت روزانه ش تا قنداقش رو باز میکنم دستاش مثل فنر میپرن هوا.مشغول خوش و بش با حضرت آقا بودیم که یهو دیدیم شروع کرد غلط زدن به پهلو.و اونجا بود که اشک در چشمانم حلقه زد و به عنوان یک مادر خیلی خیلی نمونه به خودم کلی بالیدم و همونجا هم چندتایی دیپلم افتخار به خودم دادم،حالا دلیل این افتخار چی بود و چه ربطی به من داشت رو خودم هم هنوز کشف نکردم.

ماجرای دندان:از اول سه ماهگی سیب کوچولو مرتب آب دهنش راه افتاده بود.مامان دیدن. دلیل این آبریزش ظهور نخستین دندان تشخیص داده شد،الان از اون تاریخ 60روز ناقابل میگذره و ما هنوز چشممان به جمال مروارید اول روشن نشده و این داستان همچنان ادامه دارد.

آواز خواندن:از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان از هر انگشت سیب کوچولو پونصد شونصدتا هنر میریزه از نوع تجسمی و غیر تجسمی.از شروع سه ماهگی ایشون شروع به خوندن کردن و انصافا ته صدای خوبی هم دارن.تمام نت ها رو سعی میکنن با دقت تمام با زیر ترین صدای ممکن بخونن.اصوات مبهم و عجیبی که گاهی شبیه جیغ میشدن و گاهی زبان ژاپنی.همین طور ادامه بدن به یک سالگی نرسیده استاد سبک سنتی میشه.یعنی من عاشق اون تحریرهای ریز صدای استاد هستم و میباشم و خواهم بود.

قهقهه:از جمله جک های فوق العاده خنده دار که میتونه حسام الدین رو ساعتها باهاش خندوند این جمله ست:متعلقین و متعلقات خوبن؟؟؟خانم والده خوبن؟؟اخوی چطورن؟؟یعنی کافیه اینارو ازش بپرسی.ساعتها میخنده.البته این جمله به مرور زمان کوتاهتر هم شد.این اواخر تا بهش میگم متعلقین میزنه زیر خنده.

خواب شب:از جمله دلایلی که به خودم دیپلم افتخار دادم تنظیم خواب حسام الدین بود.البته ناگفته نماند که مادرم خیلی تلاش کردن خواب آقا رو تنظیم کنن.تلاش از ایشون،کسب مدال قهرمانی از بنده.اینقدر با هنرم من.

شناخت متعلقین و متعلقات:از شروع سه ماهگی سیب کوچولو غریبه و آشنا رو از هم تشخیص میداد.به محض دیدن یک صورت جدید غریبی میکرد.البته این احساس تا 5دقیقه بیشتر طول نمیکشید،طوری که بعد از گذشت این 5 دقیقه نه تنها دوست داشت با شخص جدید بازی کنه بلکه از رفتنش ناراحت هم میشد.اینقدر اجتماعیه بچم.

غذای آقا کوچولو:تا همین الان که سیب کوچولو چهار ماه و نیم از تولدش میگذره هیچی غیر از شیر خودم و قطره ی مولتی ویتامین نخورده.برای شروع غذای کمکی مرددم.مخصوصا که داره دندون در میاره و شبها چندین بار بیدار میشه و آژیر خطر در خانه به صدا در میاد.

حسام الدین و بابایی:جورشون جور است و فوق العاده هم با هم خوبن و خیلی هم خوش میگذرد و  بینشون غریبه راه نمیدن و اصلا یه وضعی.

حسام الدین و خانواده:کلا مادربزرگ و پدر بزرگها خیلی خاطرش رو میخوان.از بازی کردن باهاش سیر نمیشن.آقا هم که بدش نمیاد و با شیرین کاریهاش دل همه رو میبره.

و اما...

حسام الدین و مامان سحر آمیز:دلها بسوزد برای مامان سحر آمیز.گفته بودم این روزا شبیه میگ میگ شدم؟؟؟انصافا یه جاهایی حس میکنم فیلم زندگیم رو گذاشتن رو دور تند.من که به خوشخواب خاورمیانه معروف بودم حالا به یکی دو ساعت خواب که مدام قطع و وصل میشه راضی شدم.به دلیل مشغله ی زیاد از دیدار دوستان و آشنایان اعم از نی نی وبلاگی و غیر نی نی وبلاگی باز ماندم.البته دوستان مهربونم مثل راضیه جان،فریده خانم،هانیه جان و بقیه ی خاله های گل همیشه ما رو شرمنده ی لطفشون میکنن.این روزها کلا به قول یارومسنجرinvesebleشدم یعنی هم هستم هم نیستم املاشم فک کنم اشتباه نوشتیدم

واکسن گل پسر رو زدیم اما واکسن فلج متاسفانه کمیاب شده و نبود که بزنیم.ما رو فرستادن دنبال نخود سیاه بگردیم تا یک ماه دیگه.راستی کسی نمیدونه کجا نخود سیاه گیر میاد؟؟؟                                                                                                                    

 

  

 

 

 

عکسهای گل پسر قبل از مسافرت و پایان دو ماهگی:

 

 

 یعنی عاشق این ژستتم.عین این مربی های کاراته هستن چطور دستتو گذاشتی رو شونه ی بابایی انگار میخوای بگی این شاگردمه منم مربیش هستم.

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                   

پسندها (1)

نظرات (19)

زندایی کیان
28 مهر 92 20:00
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای الهی من قربونش بشم.

راستی سلام زیارت قبول(ببخشید یادم رفت)
خیلی ناز شده نی نی تون هزاااااااااااااااااااااااااااااااااااار ماشاا...
همیشه شادو خندون باشید.


به به .سلام ویژه به دوست خوبم ندا ی گل.خوبی خانمی.خیلی ممنون.انشاالله آقا شما رو هم بطلبه.چشماتون ناز میبینه عزیزم انشاالله روزی بیایم تو وبلاگتون برای کوچولوی دوست داشتنیتون کامنت بذاریم.از خدا شادی و سلامتی براتون میخوام.یه دنیا ممنون که مثل همیشه به ما سرزدین
سارا
28 مهر 92 22:52
الهی من فدای این سیب کوچولو بشم که انقدر خوردنی شده
رسیدن بخیر خواهر جان.زیارتتون هم قبول
خوش گذشت؟چه سوالی من میپرسم معلومه که خوش گذشته همونطور که به من میگذره
الیسا جون عاشق این مدل نوشتنت هستم انصافا بدجور بهم میچسبه هاااا
به متعلقات سلام برسون

سلام سارا جونم.ممنون عزیزم.لطف داری.مشهد از لحاظ زیارت خیلی خوش گذشت و به قول معروف از لحاظ مذهبی حظ وافر بردیم و خیلی خوش به حالمان شد ولی از این لحاظ که من هی میگرنم میومد سراغم یه روز در میون بیمارستان بودم و سیب کوشولو هم هی سرما میخورد راستش زیاد خوش نگذشت.راجع به سبک نوشتن خیلی به من لطف دارید.ممنون که میخونید.بزرگیتون رو به متعلقین و متعلقات میرسونم
مامان راضیه
29 مهر 92 12:20
سلاممممممممممممممم
الهیی من قربونت برم میرزا حسام الدین خاله
چقدر بزرگ شدی فدات شم
الهیی بگردم لپاش و ببین
هزار ماشالا مامانی توروخدا اسفند یادت نره عزیزم
حالا سلام به دوست گلم
خوبی عزیزم؟ دلمون برات یه ریزه شده شایدم ریزریزه شده
مثل همیشه فوق العاده زیبا نوشتی و کلی ذوق کردیم با خوندن هر خط و کلی ذوق کردیم واسه هنرای گل پسرت
دیگه مامان بابا که هنرمند بشن همین میشه دیگه
خدا رو شکر که همه چیز امن و امانه و سفر اینهمه خوش گذشته بهتون
انشالا همیشه خبرای خوب برامون بیاری و شادمون کنی
از ابراز لطفتم ممنون قربونت برم و به خاطر تبریک تولد کیان جونم ممنون عزیزم جات خیلی خیلی خالی بود
و هم چنان ما چشم انتظارت هستیم که افتخار بدی بیای اصفهان خونه خودت
دیر به دیر که میای همین میشه نظر میذاریم هزار خط تازه دلتنگیمون بازم تموم نمیشه
مراقب خودت باش
به همسر محترم سلام برسون
به معلقین و تعلقات هم سلام برسون
حسام الدین رو هم غرق بوسه کن


سلام به روی ماه مامان راضیه ی گل و محمد کیان نازنین.خوبین؟؟؟دل ما هم خیلی براتون تنگ شده بود بی نهایت.اگه قابل باشیم مهشد نایب الزیاره بودیم.انشاالله تولد 120سالگی محمد کیان گل.فدای محبتتون بشم همیشه به ما لطف دارید خانمی.
زهره مامان بارسین
29 مهر 92 22:45
ای جاننننننننننننننننننننننننننننننننم .کپل خاله بالاخره ما روی ماهت رو دیدیم . مامانی با این همه زرنگی نمی دونم چرا تو به روز کردن وبلاگ شما تنبلی می کنه . رز جونم یکم از من یاد بگیر سر کار می رم با بچه .کارای خونه رو انجام می دم وبلاگ بارسین هست تازه تو فیس بوک هم فعالم ما بخوایم ای جیگر طلا رو ببینیم باید التماس کنیم بقیه عکساش کوما عکس 4 ماهگی می خوایم یالا . متنت خیلی زیبا بود . می تونی نویسنده خوبی بشی گلم ... شاید هم می نویسی تو رو خدا عکس های بیشتری بذار هر دو تا تون رو می بوسم


سلام زهره جونم.ممنونم که مثل همیشه به ما سر زدی خانمی.ماشاالله به شما خانم فعال گل.منم فعالم اما در زمینه های دیگه.متاسفانه بنا به شرایطی که دارم امکان آپ کردن سریع نیست ولی به روی چشم انشاالله از این به بعد وبلاگ گل پسری رو سعی میکنم زودتر آپ کنم.راجع به نویسندگی شما و دوستان خیلی به من لطف دارید(شکلک شرمنده بودن و متواضع شدن و از این حرفا)چشم.انشاالله سر فرصت عکسهای مموش السلطنه بروز میشن
مامان ازاده
1 آبان 92 12:56
عزیز دلم-ماشالا الیسا جون چقدر بزرگ شده-چقدر ناز شده
راستی رسیدنتون بخیر خانمی


سلام آزاده جونم.قدم نو رسیده ی ناز خیلی خیلی مبارک باشه انشاالله.ممنونم عزیزم
نازنین
3 آبان 92 21:27
هزارماشاا.. خیلی نازه گل پسرتون.
عکساشم فوق العادست.
من با اجازه لینکتون کردم.
خوشحال میشم اگه به ماهم سر بزنید.


سلام نازنین جون.ممنونم خانمی.چشماتون ناز میبینه.صاحب اجازه اید.خیلی باعث افتخارمونه آشنایی با شما.
مامان آیهان کوچولو
4 آبان 92 2:01
سلاممممممممممممممممممم بذا تا یادم نرفته بگم عکس آخری محشر بود.چقد دلم خواست بخورمش.
آیهان خیلی وقته آب دهنش راه افتاده ولی واسه دندون نیست وقتی از دکترش پرسیدم خندید گفت یه چیز طبیعیه یعنی فعلا منتظر دندون نمون.
نخود سیاهی هم که دنبالشی خدارو شکر واسه ما همون مرکز بهداشت دادن و کمبودی نبود.
راستی عیدتم مبارک باشه سادات خانوم. عیدی یادت نره



سلام دوست جون خودم.اول از همه یه دنیا ممنون که به ما سر زدی مثل همیشه و تنهامون نذاشتی.حسام الدین راستش کمی لثه هاش هم ورم کردن و خارش داره،برای همین احتمال میدم از دندون باشه ولی به قول شما فک کنم حالا حالاها خبری از دندون نشهفقط دردش هست
مامان دانیال
4 آبان 92 9:18
سلام عزیزای دلم الهی من دورتون بگردم دلم براتون تنگ تنگ شده بود(اندازه ی سوراخ جوراب مورچه)اینو گفتم که قشنگ حس کنی چقدر تنگ شده بود
زیارتتون قبول باشه ایشالا
الهی من دور آقا حسام الدین بگردم حسابی مرد شده واسه خودش قربون اون چشمای خوشگلش برم هزار ماشالا
خدا ایشالا براتون نگهش داره و سایه ی مامان و بابای به این گلی و براش حفظ کنه
وآفرین و دوست گل خودم که اینقدر باحال و بامزه مینویسی
مواظب خودت و جیگر من باش اسفند یادت نره میبوسمتون

سلام عزیز ذل خودم.خوبی محبوبه جونم؟؟فذای محبتت بشم من خانمی.یه دنیا لطف داری عزیزم.خیلی خانمی.دل ما هم برای شما و دانیال کوچولوی ماه پیشونی تنگ شده مهربون.خدا انشاالله سایه ی شما رو هم همیشه بالاغ سر دانی جون حفظ کنه
مامان امیرارشا
4 آبان 92 15:22
سلا عزیزم . مامانی خیلللللللللللی قشنگ و با احساس می نویسید. راستی زیارتتون قبول


سلام خانمی.نظر لطفتونه.خیلی ممنونم گلم
مامان ایمان
6 آبان 92 18:09
سلام عزیزممممم ماشالله چقدر بزرگ شده اقا حسام الدین مامانی ببوسش از طرف خاله در ضمن زیارتونم قبول باشههههههه


سلام خانمی ممنون عزیزم.شما لطف داری خانمی.انشالله آقا امام رضا شما و ایمان جون رو هم بطلبه
مامان آیهان کوچولو
13 آبان 92 12:21
سلامممممممممممممممم خوبی؟حسام جون من خوبه؟
وقت کردی پیش ما هم بیاین دلمون واستون اندازه ی سوراخ جوراب مورچه شده


سلام خانمی.فذای دلتون.خیلی محبت دارید.کم سعادتی ماست که شرایط همکاری نمیکنه بیایم و هم وبلاگ رو بروز رسانی کنیم هم به دوستای گلمون سر بزنیم به بزرگی خودتون ببخشید.
نازنین
13 آبان 92 22:45
سلام...
مرسی که اومدین پیشمون.
از آشنایی با شما خیلی خیلی خوشحال شدم.
از طرف ما گل پسرتونو ببوسین.


خواهش میکنم خانمی.سلامت باشی.ما هم از آشنایی با شما خشحال شدیم
سارا
15 آبان 92 11:39
وای وای از دست این میگرن منم خیلی از سرما خوردگی علی میترسم و همش مواظبم خدای نکرده سرما نخوره مواظب پسر گلت باش بوسش کن
رز بانو
پاسخ
سلام سارا جون.انشاالله که تنش همیشه سالم باشه گل پسرت.ممنونم
ayhan
18 آبان 92 12:02
زیارت قبول عمو جون
رز بانو
پاسخ
خیلی ممنون عمو.انشاالله آقا شما رو هم بطلبه.
مامان آیهان کوچولو
19 آبان 92 10:46
حسامو بردی مراسم شیرخوارگان؟
رز بانو
پاسخ
بردیمش ولی متاسفانه مسیولین اینجا اصلا جالب برنامه نریخته بودن همه ی مردم بخاطر کمبود جا بیشتر بیرون تو خیابون بودن تا تو حسینیه.
امیر مهدی و عمی
28 آبان 92 18:40
رز بانو
پاسخ
مادر امیرین
7 آذر 92 10:52
چرا نیستی شما؟!!! ==================================== بخاطر مشغله ی زیاد متاسفانه نشد بیام و وبلاگ رو آپ کنم.انشاالله از این به بعد سعی میکنم زود به زود بیام.
مامان عاطفه
9 آذر 92 22:47
سلام رز بانو جوون خوبین؟ کوچولوی ناز که دیگه برا خودش مردی شده چطوره؟؟؟ جای من ببوسش. چرا نمیای برای حسام جون پست بذاری و از شیطنتاش بنویسی؟ نگروون شدم. سلام عاطفه جون.خوبی؟؟کوچولوی نازت خوبه؟؟خدا روشکر ما خوبیم.متاسفانه بخاطر مشغله زیاد نشد بیام و وبلاگ گل پسر رو آپ کنم.یه دنیا ممنون که به یادمون بودی خانمی.
mojgan mamie artin
12 آذر 92 23:48
Salam ninie bazam v mamie hesamodine gol khobin? Cheghadrpesale nazi shode mashaallah. Ghorbonesh besham. Bebosesh az tarafe man v ninie ma artin khan.
رز بانو
پاسخ
salam mozhgan jon.merci azizam.lotf dari.cheshmat naz mibine khanomi.