مامان نوشت
فرشته ی قشنگم سلام
نمیدونم چرا هنوزم گاهی دوست دارم سیب کوچولو صدات کنم.....پس
سیب سرخ زندگی من سلام.
الان که دارم برات مینویسم چشمای قشنگت رو بستی و فقط هر چند دقیقه یک بار لبخند قشنگی روی لبهات نقش میبنده.لبخندی که من و بابایی حاضریم دار و ندارمون رو فداش کنیم تا همیشه روی لبهات باشه عزیز دلم.
میرزا حسام الدین دوست داشتنی من،یک دنیا شرمنده هستم از اینکه این مدت به دلیل خستگی،شب بیداری،وضعییت جدیدی که هنوزم بهش عادت نکردم و مهمون داری نتونستم به وبلاگت سر بزنم.
دوست دارم یه تشکر ویژه داشته باشم از تکیه گاه زندگیم،از مرد روزهای سخت و لحظه های سخت که پناه خستگی های من شده،بابت اینکه کل این مدت که من غایب بودم،همیشه به وبلاگت سر میزدن و برام پیامهای قشنگ خاله های مهربونت رو میخوندن که انصافا دلگرمی و دلخوشی این روزهای منه.
و یک تشکر ویژه از تمام دوستان عزیزی که با وجود دوری راه،دلهاشون به ما نزدیکه،و با اینکه ندیدیمشون،مثل عضوی از خانواده مون صمیمانه دوسشون داریم.پیامهای محبت آمیزشون دلگرمی این روزهای من بود.یک دنیا شرمنده م که نتونستم به وبلاگهاشون سر بزنم تا جواب پیامها رو مفصل بدم.انشاالله در اولین فرصت این مهم رو انجام میدم.
همسر مهربونم و خاله های دوست داتنی سیب کوچولو،من و حسام الدین یک دنیا ممنون محبتتون هستیم.
با تشکر-میرزا حسام الدین+مامانی
پی نوشت:
*به دلیل سادات بودن من،اسم سیب کوچولو به لقب میرزا مزین میشه تا نشان افتخاری باشه که انتساب ایشون رو به اهل بیت(ع) نشون بده.
*اعیاد شعبانیه رو به همه ی دوستای گلم تبریک میگم.
*خاطره ی زایمان متعاقبا در پست های بعدی نوشته میشه انشاالله. اینم چند عکس از آقا حسام الدین گلم در ادامه مطلب.