روزهای قشنگ با تو بودن
♥♥سلام فرشته کوچولوی آسمونی من♥♥
الان که برات مینویسم تو تا شروع هفتمین ماه زندگیت و پایان سه ماهه ی دوم فاصله ی زیادی نداری.شش ماه از آغاز سفر آسمونیت با من میگذره و بعد از گذشت این مدت منم و دنیا دنیا شرمندگی از اینکه قدر لحظه لحظه های با تو بودن رو اونطور که باید ندونستم.منم و دنیا دنیا پشیمونی که چرا اونطوری که خودم میخواستم و بابایی آرزوش رو داشت نتونستم برات برنامه های ریحانه ی بهشتی رو کامل اجرا کنم.
سیب سرخ کوچولوی من،تو این مدت که به وبلاگت سر نزدم اتفاقات زیادی برامون افتاده و یه عالمه حرف نگفته بین من و تو مونده.مامانی(مامان مهربون من)از مشهد حرکت کردن رفتن تهران و سیسمونی شما رو از تهران خریدن و آوردن برات و تو یه دنیا ذوق کردی با دیدن مامانی.آخه از زمانی که از آسمون اومدی فقط صدای مامان جون رو شنیده بودی و تا بحال ایشون رو از نزدیک ندیده بودی.اینقدر بخاطر اومدنشون خوشحال بودیم که نفهمیدیم زمان کی گذشت و مامان جون دوباره راهی مشهد شدن و من موندم و دنیا دنیا دلتنگی برای آغوش پر مهرشون.افسوس که زمان ظالم تر از اونه که به ندای قلب کسی گوش بده همیشه وقتی تو اوج شادی و خوشبختی هستی زمان با سرعتی باور نکردنی میگذره و وقتی چشم انتظار مسافری نشستی و به ساعت نگاه میکنی حس میکنی عقربه ها کفشهای اهنی به پا کردن و سلانه سلانه به حرکت لاک پشت وارشون ادامه میدن.
سیب کوچولوی قشنگم
مامان جون(مامان من)اینقدر برای دیدنت ذوق دارن که حد نداره.برات یه عالمه شعر ساخت و میخونن و تو با شنیدن صداشون تکون میخوری.اگه بدونی سیسمونیت رو با چه دقت و وسواسی انتخاب کردن،عمه ها و مادر جون(مامان بابایی)خیلی از سیسمونی شما خوششون اومد.عمه مینو،عمه سهیلا و عمه لیلا که هروقت یکی از لباسهای شما رو میبینن میبوسنش.عمه زینب هم خیلی قربون صدقه ت میره از الان.همه با دیدن سیسمونی شما ذوق کردن و کلی از سلیقه ی مامان جون تعریف کردن..دستشون رو میبوسم که با دنیا دنیا عشق برات این سیمونی رو گلچین کردن.انشاالله عکسهاش رو به زودی و با کمک بابایی برات میذارم عزیزم.
اتفاق شیرین دیگه ای که افتاد زیاد شدن شدت حرکت شما بود،بالاخره بابایی هم تونست حرکت شما رو ببینه و حس کنه مخصوصا وقتی محکم خودتو به دیواره ی شکمم میزنی.آخه همیشه تا تکون میخوردی و بابایی رو صدا میزم به محض اینکه میفهمیدی بابایی داره نگات میکنه شیطونی میکردی و ساکت میموندی شیطونک من.تقریبا یک هفته ای میشه که حرکاتت بیشتر و محکمتر شدن.با هر بار حرکتت دستشون رو میذارن رو شکمم و برات صلوات میفرستن.یه دنیا ذوق میکنن وقتی سکسکه میکنی گوششون رو میذارن رو شکمم تا صدای قلب گنجشکیت رو بشنون.این روزها بابایی که از سر کار میان با شما احوالپرسی و روبوسی میکنن و خیل بیشتر از قبل باهات صحبت میکنن.با جدییت و قاطعیت برنامه ی روزانه ی من رو مرتب میکنن و خوشون شخصا بر اجرای هر چه کاملتر برنامه های کتاب ریحانه ی بهشتی نظارت میکنن.این روزها شما سکسکه میکنی و چقدر شیرینه حس حرکتهای شما.گاهی بابایی با ذوق و شوق تمام به شکمم خیره میشن تا حرکت شما رو حس کنن.
اتفاق شیرین دیگه ای که این روزها تجربه کردیم این بود که من با پای خودم رفتم بیمارستان آریا و از نزدیک زایشگاه رو دیدم.خانم پرستار مهربونی که فامیلشون فرشادی بود تک تک قسمت های زایشگاه رو به من نشون دادن.با دیدن اتاق زایمان فیزیولوژیک احساس کردم شدیدا دوست دارم شما رو به این روش به دنیا بیارم.همه چیز عالی بود.محیط بیمارستان.پرسنل و پرستارها.اتاق زایمان.و خلاصه همه چیز..دیدن بخش قبل از زایمان خیلی در کم کردن استرس تاثیر داره واسه همین به همه ی مامانهای گل که باردارن پیشنهاد میکنم حتما قبل از زایمان بیمارستان رو ببینن.وقتی از زایشگاه اومدم بیرون مامانی ازم راجع به بخش پرسیدن و من با آب و تاب تمام سعی کردم فضای داخلی زایشگاه رو با جزییات تمام براشون به تصویر بکشم.بیشتر از این خوشحال بودم که میتونستم یک نفر رو به عنوان همراه با خودم به اتاق زایمان ببرم تا در طول فرآیند زایمان تنها نباشم و صد البته کی بهتر از یک بابای مشتاق و چشم به راه.وقتی به بابایی گفتم که میشه یک نفر همراه رو با خودم ببرم اتاق زایمان و ازشون پرسیدم ایا دوست دارن برای زایمان همراه من باشن چشماشون از شادی و شوق برق زد و با لحنی مطمین گفتن چرا که نه.حتما.امیدوارم تمام زنان سرزمین من طعم شیرین بارداری رو بچشن.آمین
اتفاق جالب دیگه ای افتاد کشف جدید من و بابایی بود.طبق تحقیقا به عمل آمده ما کشف کردیم که شما به شیر کاکایو شرکت کاله ارادت خاصی داری.به محض اینکه اسمش رو میشنوی شروع به حرکت میکنی و هر وقت شیر کاکایو میخورم شما تازه شیطونیهات گل میکنه و بالا پایین میپری و کلی از بابایی دلبری میکنی.جالب اینجاست که وقتی مارک شیر کاکایوت عوض میشه هیچ علاقه ای به خوردنش نداری و هیچ واکنشی نشون نمیدی.لذا من و بابایی تصمیم گرفتیم یه قرارداد مادام العمر با شرکت کاله ببندیم تا شیر کاکایو گرونتر نشده همه ی نیاز 40سال آینده ی شما رو یک جا ازشون بخریم.
فرشته کوچولوی نازم من رو ببخش که این مدت کم سر زدم.قول میدم جبران کنم سیب کوچولو.از همه ی دوستای گلم که مثل همیشه من رو شرمنده ی لطف و محبتشون کردن صمیمانه ممنونم.