سیب سرخ کوچولوسیب سرخ کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات یک سیب سرخ خوردنی!

عید با طعم سیب سرخ بهشتی

1392/1/10 19:32
نویسنده : رز بانو
13,893 بازدید
اشتراک گذاری

♥سلام سیب سرخ کوچولوی من♥                                                                                      

فرشته ی آسمونی من،امسال عید ما رنگ و بوی دیگه ای داشت.امسال اولین سالی بود که روزگار با تو برامون نو میشد و نوروز با تو مهمون دلهامون شده.

زیبای دوست داشتنی من،امسال اولین سالی هست که با تو تحویل میکنیم.خوب یادمه سال گذشته سر سفره ی هفت سین همه برای اومدنت دعا میکردن و پدر بزرگ(بابایی) گفتن انشاالله سال بعد نی نی شما هم به جمعمون اضافه بشه و همه آمین گویان سال رو نو کردن و امسال موقع تحویل سال همه به شکرانه ی استجابت این دعا کامشون رو شیرین کردن.

فرشته کوچولوی نازم،عید امسال زیباترین عید زندگی ما(من و بابایی)بود،چون خدا بهمون زیباترین عیدی دنیا رو داده.امیدوارم قدر این نعمت بزرگ رو بدونیم.

از خدا میخوام کام تمام بانوان این سرزمین رو به داشتن فرزندان صالح و سالم شیرین کنه.آلهی آمین.                                                                                                              

و اما داستان تحویل سال سیبی ما....... 

 

نهنگ خوش یمن رفت و جای خودش رو به مار خوش یمن تر داد.خوش یمن تر که میگم از این جهت هست که روی ماه فرشته ی آسمونی رو میبینیم.از خدا میخوام امسال برای همه ی دوستای گلم سالی پر از خیر و برکت و خوبی باشه.الهی آمین.                                          

تحویل سال ما:

اپیزود یک:لحظاتی پیش از پایان سال:

همه خونه ی پدر بزرگ(بابای بابایی)جمع بودن.عمه های سیب کوچولو و عموهای مهربونش همه اومده بودن تا سال تحویل سر سفره با هم باشن.عمه نوشین از شهرکرد اومده بود و عمو سعید از شمال.خلاصه تمام خانواده ی بابایی جمعشون جمع بود.                                        

اپیزود دو:چیزی تا تحویل سال نمونده:

هر کسی یه طرف میدوید.یکی مشغول اتو زدن لباس های عیدش بود که فعلا لو نمیدم کیه  یکی سعی میکرد بیشترین تعداد ممکن سکه رو جمع کنه واسه سفره هفت سین.یکی از عمه ها جارو میزد.یکی دنبال سماق میگشت.چند نفر داشتن تصمیم میگرفت کدوم سرکه واسه سفره بهتره.دو نفر پروژه ی طراحی سفره رو به عهده داشتن.یکی رفته بود حموم و در یک ماراتن نفس گیر چند ثانیه مونده به تحویل سال خودشو سر سفره رسوند..بوی ماهی و سبزی پلو تمام فضای خونه رو پر کرده بود.به کاربری های مختلف حیاط خونه از جمله  آتلیه،پارکینگ و زمین بازی،مهد کودک هم اضافه شده بود. یکی دنبال دوربین بود که اصولا میدونید کیو میگم  و خلاصه هر کسی به نوعی مشغول بود به جز من که سرماخورده بودم و داشتم با ویروس خبیث میجنگیدم

اپیزود سه:مواد لازم جهت برگذاری هر چه با شکوه تر مراسم

یک عدد مامان سرما خورده به میزان لازم.یک عدد سیب کوچولو که اینقدر ورجه وورجه کرد که هر لحظه احساس میکردم الان دیگه رسما زایمان میکنم.مقداری از دوستان و آشنایان که قبل از سال تحویل(سر صبح)مدام زنگ در خانه ی پدر بزرگ را زده ما را مورد لطف خود قرار دادن و به لطف ایشان هیچکس صبح نتونست بخوابه.یک عدد ویروس سرما خوردگی که کلا سیستم بدن ما را از کار انداخته بود و هیچ حوصله ی جشن و سرور و پایکوبی نداشتیم.مقادیر قابل توجهی ابر در آسمان که هر لحظه امکان وزش باد شدید و قطعی برق میرفت .احتمال بارش باران را نیز به آن اضافه کنید.فعلا همین مقدار برای برگذاری هر چه با شکوه تر مراسم کافیست لذا از شمردن بقیه ی موارد صرف نظر میکنیم.

 

اپیزود اصل مطلبی:لحظه ی تحویل سال یک هزارو سیصد و سییییییییییب

همه سر سفره جمع بودیم.راس دقیقه ی 90 سفره به همت همه ی اعضای خانواده چیده شد.ویروس محترم رمق هرگونه مشارکت و نظر دهی در چینش سفره را از ما ربوده بود و شخصا داشتیم برای خودمان از هوای خوش عید لذت میبردیم.بچه ها دور سفره میچرخیدن و سمنو از حیث ناخنک های پیاپی در امان نبود.یکی عمه مینو رو صدا میزد یکی میگفت بابایی رو بگو بیاد تا اینکه همه جمع شدن.صدای تلویزیون توسط پسر عمه مینو(مهدی)زیاد شد.بابایی دوربین به دست ایستاده بود تا فیلم بگیرد.همه چیز اینقدر زود گذشت که تمام آرزوهایم یادم رفتند(تا جاییکه یادمه یه تومار آرزو و حاجت جمع کرده بودم ها).تنها چیزی که به خاطر مبارکمان رسید دعا بود برای تمام دوستان مجازی و حقیقی و حقوقی و تمام فامیل های دور و نزدیک/تا آمدیم آمال و آرزوهایمان را بخاطر بیاوریم شمارش معکوس شروع شد و همه هم زمان میشمردن.شماره به یک که رسید آنچنان صدای انفجار مهیبی گوش فلک را کر کرد که من و ماهی توی تگ به هم زل زدیم و فکر کنم جفتمان برای لحظاتی هم که شده سنکوب کرده بودیم و بعد از آن به رسم هر ساله موسیقی گوش نواز عید پخش شد.با هجوم جمعییت به طرفمان که برای تبریک عید و خوش قدمی سیب کوچولو دعا میکردن از شوک اولیه خارج گشته مشغول برگذاری مراسم دیده بوسی و روبوسی گشتیم.اینگونه بود که سال 92آغاز شد.                                      

اپیزود خیلی خوشمزه:مسابقه ی آشپزی

قرار شده بود همه غذا بپزن تا از بین تمام دست پخت ها یکی به عنوان برنده انتخاب شود

زن عمو شهناز(خانم عمو حسین):از بیشترین تعداد کشمش موجود در بازار سبزی پلویی تهیه کرده بود که به دلیل استفاده ی زیاد از کشمش مورد توجه همگان قرار نگرفت ولی از لحاظ سر و شکل بسی جذاب و خوش رنگ و لعاب بود.ناگفته نماند ماهی ایشان انصافا در تزیین و زیبایی گوی سبقت از رقبا ربوده بود و بسی وزین و رنگین بود که دلمان نمی امد بخوریمش.

عمه سهیلا:آنچنان زرشک پلویی بخته بودن که تقریبا چیزی از آن نماند و همه دیس زرشک پلو را دست به دست چرخاندند و به به گویان به هم تعارف میکردن.

عمه مینو:ته چین مرغی بس خوشمزه و شکیل درست کرده بودن که مزه ی ان هنوز هم دلمان را قلقلک میدهد.

عمه لیلا:به دلیل جوشیدن مقادیری باقلای تخریب چی همراه با برنج متاسفانه رنگ شوید پلوشون کمی تیره شده بود و هیت ژوری یک امتیاز ازشون کم کرد ولی از لحاظ طعم چون غذای مذکوره از دسترسی ما خارج بود (ظرف غذای نامبرده فاصله ی زیادی تا دست مبارکمان داشت)نظری نمیدهیم.                                                                                  

زن عمو معصومه(زن عمو سعید):شوید پلو و ماهی ایشان را خوردیم.بسی خوشمزه و باب دندان بود.تنها ایرادش شور بودن ماهی بود که به لطف نوشابه آن مشکل هم حل شد.

برنده ی نهایی مسابقه با انتخابات صورت گرفته عمه سهیلا بود که بیشترین تعداد رای رو به دست آورده بودن.

و در پایان:تصویری از سفره هفت سین سال 92

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (42)

مسیحا بانو
10 فروردین 92 19:20
سلام عزیزم
ممنونم واسه دل گرمی هایی که داده بودی
امیدوارم امسال یه سال طلای واسه خانواده ی 3 نفرتون باشه
منم دعا کن همچنان که محتاجم


سلام خانمی.همچنین برای شما امیدوارم سال خوبی باشه عزیزم.
راز(مرضیه)
12 فروردین 92 21:30
سلام عزیزم.خوبی؟سال نو مبارک.من نتونستم بیام نت.حالم زیاد خوب نبود الانم درد دارم.وارد نه ماه شدم.دعا کن برامون عزیزم.سیب کوچولوتو می خوررررررررمم بوس.


سلام مرضیه جونم.انشاالله نی نی صالح و سالم بپره بغلت گلم.سال نوت مبارک
مامان عاطفه
12 فروردین 92 21:50
سلام عزیزم.چه عجب پست جدید گذاشتید.
منکه فهمیدم کی دنبال دوربین بوووده...(آقای پدر)
من فدای سیب کوچولو که داشته شیطونی میکرده خوو گل پسرمونم حتما در حال آماده کردن سفره هفت سین تو دل مامانی بوده
معلومه حسابی خوش گذروندین خداااارو شکر


سلام.آخه تازه کمی از بار ترافیکی مهمانی ها کاسته شدهآره دقیقا
مامان عاطفه
14 فروردین 92 12:14
مرسی گلم همین طور برای شما خانواده 3نفره
مریم بانو
14 فروردین 92 13:25
سلام به خودت و نی نیه گلتایشالا همیشه صحیح و سالم باشه و ÷ر خیر و برکت...واسه منو نی نینم هم دعا کن


سلام مریم جون.ممنونم خانمی.همچنین شما.امیدوارم نی نی سالم بپره بغلت انشاالله و سالت پر باشه از شادی و خوشحالی
کاکل زری یا نازپری
14 فروردین 92 20:39
ای جونممممممممممم عزیزممممممم کجا بودی توووووووووووووووو دلم برات یه ذره شده بوددددددددددددد بیا بخلللللللللللل عیدت مبارکککککککک انشاالله سال خوبی داشته باشی خانومی ماشاالله چه با ذوق و شوق نوشتی خیلی جذاب انشاالله سال خوبی در کنار سیب بهشتی تون داشته باشین


سلاااااااااااااااام هانی جون.خوبی؟؟دل ما هم برات تنگیده بود خانمی.عیدت مبارک خواهررررررررر.خیلی وقت بود به گل پسمل سر نزده بودم اخه دلم براش تنگیده بودممنونم خانمی.انشاالله شما هم سال خوبی داشته باشی گلم.
مامان ایمان
14 فروردین 92 21:47
سلام خواهر خوبی؟خوشی؟از نی نی کوچولو ما چه خبر به سلامتی کی به دنیا میادمواظب خودت باش


سلام آجی جان.مرسی خوبم.خدا رو شکر سیب کوچولو هم خوبهانشاالله 9یا 10خرداد زایمان طبیعی اگه خدا بخواد
مامان آیهان کوچولو
15 فروردین 92 6:30
چقد شیرین نوشتی رزبانو بسی چسبید خواندنش
انشاالله سال هزارو سیصد و سیییییییب براتون پر از شادی باشه.


نظر لطفتونه خانمی.امیدوارم امسال سال پر خیر و برکت و خوبی باشه واسه شما و آیهان جونم و همسری محترم.
آتيلا جون و مامان شيما
15 فروردین 92 11:56
سلام رز بانو و سيب كوچولو ك الان هزار ماشاا... ديگه كلي بزرگ شده و كم كم وقت اومدنشه...
عزيزم شرمنده دير رسيدم خانومي...
انشاا... سال ٩٢ سالي توام با خوشبختي و نيك بختي و موفقيت هاي روز افزون سلامت و ثروت و عشق و محبت برا شما خانواده ي سه نفري دوستداشتني باشه عزيزم...
دلتون شاد...
لبتون خندون...

سلام شیما جونم.خوبی عزیزم؟؟دیر نرسیدی خانمی.منم از خدا میخوام امسال سال خوبی برای شما و آتیلا جون و همسری محترم باشه.الهی آمین.از خدا شادی و سلامتیتون رو میخوام.
لاله
15 فروردین 92 19:29
سلام. سال نو مبارک خوشحالم که عید امسال یه فرشته کوچولو همراهتون بود.
من هم تازه به 9 ماه رفتم. روزهای سخت و پراسترسی دارم ولی از اینکه به زودی فرزندم دنیا میاد خوشحالم. مراقب خودت و نی نی گلت باش


سلام.ممنونم.انشاالله زایمان خوب و راحتی داشته باشی و نی نی کوچولوت سالم بپره بغلت.
امیر مهدی و عمی
16 فروردین 92 22:40
سلام بر مامانی خوبمون حالتون خوبه سیب کوچولو چطوره انشااله به سلامتی به دنیا بیاد مارو خیلی دعا کنید با کمال میل رمزو میذارم که هیچ وقت از نظرات پر مهرتون محروم نشیم دیگه چیکار کنیم جاره ای نبود
مامان ایمان
16 فروردین 92 23:59
سلام خواهر ما انشالله فردا میریم مکه حتما دعات می کنم که زایمان راحتی داشته باشی وانشالله این کوچولوی ما میاد


به به.خوشا به سعادتت خواهر.پس دیگه باید حاج خانم صدات کنیم.انشاالله سفر معنوی پرباری داشته باشی عزیزم.ما رو هم دعا کن خانمی.
ماماندوقلوها(حسین_حسام)
17 فروردین 92 2:45
ســـــلام عزیز دلم قربونت برم من خوبی عیدت مبارک نی نی نازت خوبه ممنونم که به وبم سر زدین خوشحال شدم میبوســــــمتون


سلام خانمی.ممنونم.عید شما هم مبارک.انشاالله سال خوبی داشته باشی.
بلبل السلطنه و محبت الدوله
17 فروردین 92 14:43
سلام
انشاالله سالیان سال زیر سایه شما و همسرتون سلامت باشند و روزهای خوبی رو براتون آرزو میکنم

ممنون بلبل جون.از خدا میخوام یه کوچولوی سالم و صالح بهت بده.
مامان دانیال
17 فروردین 92 18:46
سلام گل نازم فدات بشم الهی ایشالا سال خوبی داشته باشی دلم واست تنگولیده بود یه عالمه خیلی قشنگ نوشتی کلی خندیدم عسلم خیلی خوشحالم که دوست ناز و خوش قلبی مثل شما دارم میبوسمت یه عالمه بوووووووووووووووووووووووووس


سلام دوس جونی خود خودم.فدای تو.الهی همیشه لبت خندون باشه و دلت شااااااااااااااد.ممنون خانمی.خوبی از خودته.شما خودت خوبی همه رو خوب میبینی چون دل مهربونی داری.فدای تو خانمی
زهرا مامان امیرحسین
18 فروردین 92 12:04
سلام خانم گل
حالت چطوره
سیب کوچولومون چطوره
سال نوتون مبارک
انشاله سال خوب و خوشی برا هر دوتون باشه


سلام زهرا جونم.ممنونم.خوبیمهمچنین سال نو شما هم مبارک/مرسی خانمی
مامی امیرین
18 فروردین 92 13:16
سلام عزیزم.
سال نوت مبارک.
سیب کوچولوی بهشتی ما خوب؟؟؟
امیدوارم سال خوبی و در کنار خوانوادتون داشته باشی.

سلام خانمی.ممنونم.سیب کوچولو خوبه.مرسی.همچنین برای شما انشاالله سال خوب و پر برکتی باشه
مامان ازاده
19 فروردین 92 20:38
به به چه سفره قشنگی حال دوست خوبمو سیب کوچولوش چطوره؟ من که این مدت خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم زیاد آپ کنم-الیسا جان مواظب سیب خوشمزه مون باش عزیزم
مریم بانو
20 فروردین 92 12:06
سلام
اخه خواهر جون فک کردی شش کیلو گوجه سبز چقدر میشه؟هیچی دیگه باید یه وامی چیزی بگیرید
اینجا واسه من چهارتا دونه ریخت ته نایلون گف میشه سه تومن والا
وای خدای من وسایل نوزاد چقدر گرووووونه....من هنوز هیچی نخریدم
سیسمونی سیب کوچولوت حاضر شده؟اگه تهرانی بهم بگو از کجاها خرید کردی...مرسی


آره تسهیلات باید بگیرم برای خریدش)یه جعبه کوچولو گوجه سبز زرد و داغون رو اینجا 4تومان میفروشن.اینقدر وضع گوجه ها بد بود که خودم از خیر خریدشوون گذشتم خواهر
لیلا
21 فروردین 92 1:11
وااای چقدر ناز مینویسی . لذت میبرم . امیدوارم که امسال با حضور نازنین نینیت رنگین تر بشه برات و کانون خانوادتون همیشه گرم باشه . انشالله عیدتم مبارک گلم بووووووووووووووووس


ممنونم لیلا جون.چشمات قشنگ میبینه خانمی.لطف داری.انشاالله.عید شما هم مبارک انشاالله سال خوب و پر برکتی داشته باشی عزیزم.
مامان آوينا
21 فروردین 92 18:33
ايشالا سيب كوچولوي نازم تو سال جديد به سلامتي بياد
سال خوبي داشته باشيد


سلام مامان آوینای مهربونم.ممنونمانشاالله سال 92سال خوبی برای شما و آوینای دوست داشتنی باشه الهی.
شقایق
22 فروردین 92 0:51

اینم واسه نینی


مرسی خاله شقایق مهربونم
سارا
22 فروردین 92 20:48
سلام مامانی جونم خوبی؟
سیب کوچولوم خوبه؟
چقدر قشنگ توصیف کردی لحظه سال تحویل رو. خیلی کیف کردم مخصوصا از قسمت مسابقه آشپزیش


سلام سارا جون.خوبی؟؟خدا رو شکر ما خوبیم.ممنونم عزیزم.نظر لطفته.منم همون قسمت خوشمزه ش رو میدوستم
مامان ترنم کوچولو
24 فروردین 92 23:33
ساااااال نو مبارک.
یه سال پر برکت و پر روزی و شاد و سلامت براتون آرزومندیم


سلام سال نوی شما هم مبارک.ممنونم.همچنین برای شما انشاالله
مامان راضیه
25 فروردین 92 20:40
سلام عزیزم دلم برات تنگ شده بود
نشده بود بیام سر بزنم ببخشید
سال نو مبارک عزیزم نی نی نازم ما چطوره؟
ایشالا که خوبید همه
زود زود بیا که نگرانت نشیم عزیزم



سلامممممممممممممممم راضیه جونم.خوبی خانمی؟؟؟سال نو شما هم مبارک عزیزم.خدا رو شکر خوبیم.دلمون براتون تنگیدهههههههههههههههههه بود
مامان ازاده
27 فروردین 92 14:19
الیسا جون عزیزم کجایی-خبری ازت نیست
سیب کوچولو چطوره؟خوبه؟
تو هم مثل منی اصلن وقت نمیکنم تو وبم مطلب بذارم
مواظب خودتون باشید


سلام آزاده جان.آره متاسفانه نشد زیاد بیام و قدر این روزها رو خوب ندونستمخدا رو شکر خوبیم فقط هی سرما میخورم
مریم بانو
27 فروردین 92 16:19
کجایی خانمی؟نیستی


سلام مریم بانو جونم.به خاطر کسالت و مهمون متاسفانه نشد بیام
مامان آیهان کوچولو
28 فروردین 92 12:35
سلام رز بانو جون. حال سیب کوچولوی ما چطوره؟
کاکل زری یا نازپری
28 فروردین 92 19:55
کجایی مهربونممممممممم؟
مامان عاطفه
29 فروردین 92 15:15
سلام سیب کوشولوهه خاله
خوبی؟
چرا مامانی اینقد کم میاد نت.آخه ما هم دل داریم و دلتنگ میشیم.
مامانی بیا و از شیطنتای جوجه کوچولو بنویس


سلام خاله عاطفه جونم.مامانی من همش سرما میخوره هی.مامان بزرگم(مامان مامانی)اومده بود پیشمون دوبارهخاله عاطفه انشاالله مامانم به زودی میاد و آپ میکنه.براش دعا کن که دیگه سرما نخوره
مژگان مامی آرتین
30 فروردین 92 16:25
عزیزم دیگه داری به مامان واقعی شدن نزدیک میشی. تنبل شدیا دیر به دیر آپ میکنی. منم بالاخره عکس های آرتینمو دارم میزارم تو وبلاگش. بیا حتما. دیگه فکر کنم تکونای نی نی خیلی سرتو گرم کرده. ازین روزا حسابی لذت ببر .


سلام مژگان جونم.اتفاقا دقیقا الان که دارم برات مینویسم سیب کوچولو داره تو شمکم فوتبال بازی میکنه))بعد از زایمان دلم برای این تکونها خیلییییییییی تنگ میشه.انشاالله سر میزنم عزیزم
مامان راضیه
31 فروردین 92 0:12
سلام مامانی چرا کم میای دلمون برات تنگ شده خب!
چرا برامون مطلب نمی نویسی ؟
خوبی عزیزم نی نی خوبه ؟ دیگه کم کم داری به روزای آخر نزدیک میشی ها
بیا برام از حال و هوای این روزات بگو تا برای ما هم خاطره ها زنده بشه از نگرانی هم در بیایم

سلام مامان راضیه ی گل.چشم حتما مینویسم.ببخشید به خاطر سرماخوردگی و مهمون(مامانم)زیاد نمیشد بیام.انشاالله در اولین فرصت براتون از سیب کوچولو مینویسم.
مامان دانیال
31 فروردین 92 12:06
سلام نازنینم خوبی خوشی نی نی مون خوبه دلم واست تنگولیده


سلام خانمی.فدای تو.دل منم برات یه عالمه تنگ شده گل بانو.
(نازنین) مامان آقا طاها
3 اردیبهشت 92 10:21
عزیزمی طوری نوشتی که وقتی آدم میخونتشون انگاری خودش اونجاست
دوستون دارم


ممنونم نازنین جونم.نظر لطفته عزیزم
امیرمهدی و عمی
3 اردیبهشت 92 14:36
سلام مامانی خوبید؟
سیب کوچولومون خوبه؟
ازتون خبری نبود گفتم احوالتونو بپرسم
کجایید؟

سلام عمه های مهربون.خوبید؟؟سید جون خوبن؟؟دلمون براتون تنگ شده بود.مدتی به دلیل کسالت متاسفانه نشد بیام
مامان دانیال
4 اردیبهشت 92 9:03
سلام گلم کجایی خوبین سیبمون خوبه دلمون تنگیده خووووووووو


سلام به روی ماه دوست جون خودم.دل ما هم براتون تنگیده.انشاالله به زودی دست پر برمیگردم.
شکوفه
4 اردیبهشت 92 23:42
سلام کجایی؟ پیدات نیست


سلام دوست جون.انشاالله به زودی دست پر برمیگردم
مامان آیهان کوچولو
5 اردیبهشت 92 21:08
خدایا چرا این مامان سیب کوچولوم چیزی از سیب خوشمزمون نمینویسه


سلام مامان آیهان جون.به علت کسالت و مهمون(مامانم)متاسفانه مدتی از میادین ورزشی دور بودم انشاالله به زودی دست پر برمیگردم
مامان ترنم کوچولو
7 اردیبهشت 92 11:45
به به میبینم که در 4-3 هفته آخر به سر میبری ایشالله به سلامتی و شادی و همونطور که میخوای طبیعی به دنیا بیاریش و مهم تر از همه سلاااااااااااامت هم خودت و هم نی نی جووووووووووووووووون. خیلی مواظب خودتون باشین
تا میتونی از این لحظات قشنگ با هم بودن تو وجودت لذت ببر.زود دلتنگش میشی.دلم اون روزا رو خواست.یه انتظار و اضطراب شیرین
بوس برا هر دوتون


سلام مامان ترنم جون مهربون.ممنونم عزیزم.آره خیلیییییی شیرینه این انتظار 9ماهه.هرچی فکر میکنم حس میکنم قدر ندونستم
راز(مرضیه)
7 اردیبهشت 92 14:14
سلام عزیزم.خوبی؟کجاییی پس؟خبری ازت نیست؟سیب خوردنی من چطوره؟دخمله من 5 شنبه میاد.واسمون دعا کن.بوسبوس


سلااااااااااااااااااام.خوبی خانمی؟؟؟؟الهییییییییی.انشاالله زایمان عالی و خوبی داشته باشی خانمی.قدمش مبارک عزیزم.
کاکل زری یا نازپری
7 اردیبهشت 92 22:54
کوجاییییییییییییییییی


سلاااااااااااام.ببخشید بخدا همش مریض بودم و مهمون ویژه داشتم(مامان جونم)همش سرما میخورم من
مرجان مامان پريساجون
8 اردیبهشت 92 8:10
سلام عزيزم .كم پيدايي؟حالت خوبه ايشاله؟نوش جووووووووونتون.اي كاش عكس غذاهاي مسابقتون رو هم ميذاشتي.

سلام مرجان بانو.ممنونم خانمی.آره واقعا عکس سفره و غذا ها رو چون خیلییییییییی شلوغ بود نشد بذارم متاسفانه