عید با طعم سیب سرخ بهشتی
♥سلام سیب سرخ کوچولوی من♥
فرشته ی آسمونی من،امسال عید ما رنگ و بوی دیگه ای داشت.امسال اولین سالی بود که روزگار با تو برامون نو میشد و نوروز با تو مهمون دلهامون شده.
زیبای دوست داشتنی من،امسال اولین سالی هست که با تو تحویل میکنیم.خوب یادمه سال گذشته سر سفره ی هفت سین همه برای اومدنت دعا میکردن و پدر بزرگ(بابایی) گفتن انشاالله سال بعد نی نی شما هم به جمعمون اضافه بشه و همه آمین گویان سال رو نو کردن و امسال موقع تحویل سال همه به شکرانه ی استجابت این دعا کامشون رو شیرین کردن.
فرشته کوچولوی نازم،عید امسال زیباترین عید زندگی ما(من و بابایی)بود،چون خدا بهمون زیباترین عیدی دنیا رو داده.امیدوارم قدر این نعمت بزرگ رو بدونیم.
از خدا میخوام کام تمام بانوان این سرزمین رو به داشتن فرزندان صالح و سالم شیرین کنه.آلهی آمین.
و اما داستان تحویل سال سیبی ما.......
نهنگ خوش یمن رفت و جای خودش رو به مار خوش یمن تر داد.خوش یمن تر که میگم از این جهت هست که روی ماه فرشته ی آسمونی رو میبینیم.از خدا میخوام امسال برای همه ی دوستای گلم سالی پر از خیر و برکت و خوبی باشه.الهی آمین.
تحویل سال ما:
اپیزود یک:لحظاتی پیش از پایان سال:
همه خونه ی پدر بزرگ(بابای بابایی)جمع بودن.عمه های سیب کوچولو و عموهای مهربونش همه اومده بودن تا سال تحویل سر سفره با هم باشن.عمه نوشین از شهرکرد اومده بود و عمو سعید از شمال.خلاصه تمام خانواده ی بابایی جمعشون جمع بود.
اپیزود دو:چیزی تا تحویل سال نمونده:
هر کسی یه طرف میدوید.یکی مشغول اتو زدن لباس های عیدش بود که فعلا لو نمیدم کیه یکی سعی میکرد بیشترین تعداد ممکن سکه رو جمع کنه واسه سفره هفت سین.یکی از عمه ها جارو میزد.یکی دنبال سماق میگشت.چند نفر داشتن تصمیم میگرفت کدوم سرکه واسه سفره بهتره.دو نفر پروژه ی طراحی سفره رو به عهده داشتن.یکی رفته بود حموم و در یک ماراتن نفس گیر چند ثانیه مونده به تحویل سال خودشو سر سفره رسوند..بوی ماهی و سبزی پلو تمام فضای خونه رو پر کرده بود.به کاربری های مختلف حیاط خونه از جمله آتلیه،پارکینگ و زمین بازی،مهد کودک هم اضافه شده بود. یکی دنبال دوربین بود که اصولا میدونید کیو میگم و خلاصه هر کسی به نوعی مشغول بود به جز من که سرماخورده بودم و داشتم با ویروس خبیث میجنگیدم
اپیزود سه:مواد لازم جهت برگذاری هر چه با شکوه تر مراسم
یک عدد مامان سرما خورده به میزان لازم.یک عدد سیب کوچولو که اینقدر ورجه وورجه کرد که هر لحظه احساس میکردم الان دیگه رسما زایمان میکنم.مقداری از دوستان و آشنایان که قبل از سال تحویل(سر صبح)مدام زنگ در خانه ی پدر بزرگ را زده ما را مورد لطف خود قرار دادن و به لطف ایشان هیچکس صبح نتونست بخوابه.یک عدد ویروس سرما خوردگی که کلا سیستم بدن ما را از کار انداخته بود و هیچ حوصله ی جشن و سرور و پایکوبی نداشتیم.مقادیر قابل توجهی ابر در آسمان که هر لحظه امکان وزش باد شدید و قطعی برق میرفت .احتمال بارش باران را نیز به آن اضافه کنید.فعلا همین مقدار برای برگذاری هر چه با شکوه تر مراسم کافیست لذا از شمردن بقیه ی موارد صرف نظر میکنیم.
اپیزود اصل مطلبی:لحظه ی تحویل سال یک هزارو سیصد و سییییییییییب
همه سر سفره جمع بودیم.راس دقیقه ی 90 سفره به همت همه ی اعضای خانواده چیده شد.ویروس محترم رمق هرگونه مشارکت و نظر دهی در چینش سفره را از ما ربوده بود و شخصا داشتیم برای خودمان از هوای خوش عید لذت میبردیم.بچه ها دور سفره میچرخیدن و سمنو از حیث ناخنک های پیاپی در امان نبود.یکی عمه مینو رو صدا میزد یکی میگفت بابایی رو بگو بیاد تا اینکه همه جمع شدن.صدای تلویزیون توسط پسر عمه مینو(مهدی)زیاد شد.بابایی دوربین به دست ایستاده بود تا فیلم بگیرد.همه چیز اینقدر زود گذشت که تمام آرزوهایم یادم رفتند(تا جاییکه یادمه یه تومار آرزو و حاجت جمع کرده بودم ها).تنها چیزی که به خاطر مبارکمان رسید دعا بود برای تمام دوستان مجازی و حقیقی و حقوقی و تمام فامیل های دور و نزدیک/تا آمدیم آمال و آرزوهایمان را بخاطر بیاوریم شمارش معکوس شروع شد و همه هم زمان میشمردن.شماره به یک که رسید آنچنان صدای انفجار مهیبی گوش فلک را کر کرد که من و ماهی توی تگ به هم زل زدیم و فکر کنم جفتمان برای لحظاتی هم که شده سنکوب کرده بودیم و بعد از آن به رسم هر ساله موسیقی گوش نواز عید پخش شد.با هجوم جمعییت به طرفمان که برای تبریک عید و خوش قدمی سیب کوچولو دعا میکردن از شوک اولیه خارج گشته مشغول برگذاری مراسم دیده بوسی و روبوسی گشتیم.اینگونه بود که سال 92آغاز شد.
اپیزود خیلی خوشمزه:مسابقه ی آشپزی
قرار شده بود همه غذا بپزن تا از بین تمام دست پخت ها یکی به عنوان برنده انتخاب شود
زن عمو شهناز(خانم عمو حسین):از بیشترین تعداد کشمش موجود در بازار سبزی پلویی تهیه کرده بود که به دلیل استفاده ی زیاد از کشمش مورد توجه همگان قرار نگرفت ولی از لحاظ سر و شکل بسی جذاب و خوش رنگ و لعاب بود.ناگفته نماند ماهی ایشان انصافا در تزیین و زیبایی گوی سبقت از رقبا ربوده بود و بسی وزین و رنگین بود که دلمان نمی امد بخوریمش.
عمه سهیلا:آنچنان زرشک پلویی بخته بودن که تقریبا چیزی از آن نماند و همه دیس زرشک پلو را دست به دست چرخاندند و به به گویان به هم تعارف میکردن.
عمه مینو:ته چین مرغی بس خوشمزه و شکیل درست کرده بودن که مزه ی ان هنوز هم دلمان را قلقلک میدهد.
عمه لیلا:به دلیل جوشیدن مقادیری باقلای تخریب چی همراه با برنج متاسفانه رنگ شوید پلوشون کمی تیره شده بود و هیت ژوری یک امتیاز ازشون کم کرد ولی از لحاظ طعم چون غذای مذکوره از دسترسی ما خارج بود (ظرف غذای نامبرده فاصله ی زیادی تا دست مبارکمان داشت)نظری نمیدهیم.
زن عمو معصومه(زن عمو سعید):شوید پلو و ماهی ایشان را خوردیم.بسی خوشمزه و باب دندان بود.تنها ایرادش شور بودن ماهی بود که به لطف نوشابه آن مشکل هم حل شد.
برنده ی نهایی مسابقه با انتخابات صورت گرفته عمه سهیلا بود که بیشترین تعداد رای رو به دست آورده بودن.
و در پایان:تصویری از سفره هفت سین سال 92