سیب سرخ کوچولوسیب سرخ کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات یک سیب سرخ خوردنی!

مامان نامه

1392/2/31 15:10
نویسنده : رز بانو
5,462 بازدید
اشتراک گذاری

♥سلام فرشته ی نازم♥                                              

تا زمینی شدنت چیز زیادی نمونده سیب سرخ کوچولو.الان که دارم مینویسم پاتو فرو کردی تو کلیه م و با تمام وجود دوست داری شوتش کنی بیرون.

این روزها جات خِیِــــــــــــــــــــلی تنگ شده و حرکت هات کمتر شدن ولی خوب چون گل پسرم داره بزرگ میشه لگدهاش قویتر شدن و کلا از خجالت معده و کلیه و مثانه و خلاصه هر چی جاش رو تنگ کرده در میاد.

سیب سرخ نازم

دکتر گفته تا هفت خرداد به ما آلتیماتم دادم که شما نزول اجلال بفرمایید ولی شما انگار حالا حالاها خیال زمینی شدن نداری و تمام مذاکره ها بی نتیجه موندن.

نمیدونم چرا همیشه به دقیقه ی نود که میرسیم یادم میفته هنوز کلی کار هست که انجام ندادم.نشستم یه تومار بلند بالا از تمام کارهای مونده که باید انجامشون بدم نوشتم...

ولی نمیدونم چرا اینقدر کم انرژی شدم.اصلا این روزها سخت ترین کار دنیا برام شده حرکت کردن و بلند شدن از زمین.انگار منو با آهنربا به زمین وصل کردن.

دوست دارم یک نفر رو استخدام کنم که به جای من بره آرایشگاه.

یک نفر رو استخدام کنم که ساکم رو مرتب کنه.لباسهای سیب کوچولو رو بشوره.جزوه ی زایمانم رو(خودم رفتم تو نت سرچیدم برای خودم جزوه اختراع کردم-یه همچین مادریم من)

برام کامل کنه و به جای من حفظشون کنه.شبها به جای من بره پیاده روی(این روزها با همسری که میرم پیاده روی هر صندلی تو مسیر میبینم میپرم روش از نیمکت پارک و ایستگاه اتوبوس گرفته تا صندلی در سوپر مارکت ها-و چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم هر یه تیکه مسیر برام کلی نیمکت و صدندلی گذاشتن).یک نفر به جای من بره خردید.کتابهای کتابخونه رو پس بده(همیشه به شوهری میگم به نظرت کتابخونه برم من رو از کدوم در میندازن بیرون.از برج 10پارسال تا الان کتاب تاریخ صفویه رو هنوز پس ندادم).به جای من بره خرید.بجای من ظرف بشوره و و ووووووو.........................

تازه خیلی از کارها رو فاکتور گرفتیدم ها.

خلاصه خیلی دوست داشتم یک نفر به جای من تمام این کارها رو انجام بده.

این روزها بابایی من رو به زور میفرسته تو حیاط که پیاده روی کنم و از اونجایی که میترسه تغلب کنم و روی تاب تو حیاط بشینم خودش شخصا میاد و نگهبانی مده.(خونه ی پدر شوهری تو حیاط یه تاب بزرگ دارن که این روزها من هر وقت میگم نیم ساعت میرم پیاده روی 29دقیقه رو روش میگذرونم.بین خودمون بمونه ها).

خلاصه

این روزها(چقدر گفتم این روزها)به هر سختی و شیرینی داره میگذره.خیلی مشتاقم لحظه ی زایمانم برسه(البته اگه تا اون لحظه جا نزنم و سر حرفم بمونم برای زایمان طبیعی)

خیلی مشتاقم چهره ی نازت رو ببینم سیب سرخ و خوشمزه ی من.

مذاکرات آلماتی هم به نتیجه رسدن ولی مذاکرات من با شما هنوز نه.........

این روزها(بوخودا اخرین باره تو این پست این کلمه رو استفاده میکنم قول میدم) همه ی هم و غم من اینه که نکنه هفت خرداد بگذره و شما هنوز به زمینی شدن رضایت نداده باشی.از خدا میخوام روز پدر به دنیا بیای تا قشنگترین هدیه ای بشی که به بابایی میدم.

خیلی دوست دارم فرشته ی نازم.

مادر نوشت:از همه ی دوستای ماهم که این روزها جویای احوال من هستن تشکر میکنم و دستشون رو صمیمانه میفشرم(چه ادیبانه گفتم).اگه یه وقت خبری ازم نشد بدونید سیب کوچولو بالاخره منت روی دیدگان ما گذاشته تشریف فرما شدن.از همه تون میخوام بدی خوبی(البته خودم میدونم که خیــــــــــــــــــــــــلی خوبم ها)از من دیدین به بزرگواری خودتون ببخشید.مطمین باشید لحظه ی زایمان محاله فراموشتون کنم و همیشه به یادتون هستم و خواهم بود.دلم براتون خیــــــــــلی تنگ میشه.برام دعا کنید که بی نهایت محتاجم.(من اخرش نفهمیدم این بی نهایت رو جدا مینویسن یا سر هم).

دوستون دارم.التماس دعای مخصوص......................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مامان عاطفه
31 اردیبهشت 92 22:41
سلام عزیزم.
خیلی خوشحالم خیلی خیلی...
چون تا 7خرداد فقط 7روز مونده!!!!!!!!
وای چه حسی داری،که میخوای چهره ی ماه سیب کوچولوی دوس داشتنی رو ببینی
من اینقد ذوق دارم تو الان چه حالی هستی..
فرشته کوچولو زودتر زمینی شو،اینجا خیلی بهتر از دل مامانیه،بیا دیگه،مامان بابارو اینقد منتظر نذار آخه انتظار خیلی سخته.

مراقب خودت باش مامانی حتما برامون دعا کن،اون لحظه تمرکز کن،اخه میگن دعاها میگیره،اگه تونستی تمرکز کنی

سلام عاطفه جون.اخ گفتی خواهر.اینقدر مشتاقم ببینم چه شکلیه.کنجکاوم ببینم به کی رفته.اینقدم شیطون شده این روزهای آخری.خیلی دعام کن مخصوصا این روزها.مطمین باش فراموشت نمیکنم موقع دعا.البته اگه پیش خدا قابل باشم.
امیر مهدی و عمی
1 خرداد 92 1:30
سلام بر مامانی مهربون
ای جونم با این جملات آخر این متن زیبات اشکام جاری شد
ولی ما هم میدونیم که خیلی بی نظیری
سیب کوچولو دیگه بیا نازنین پسر دلمون برای دیدن روی ماهت تنگ شده
انشااله مامانی نازنین زایمان بسیار راحتی داشته باشی
راستی مامانی به محض زمینی شدن عکس سیب کوچولورو برامون لطفا بذار


سلام عمه های گل.ممنونم عزیزم.مثل همیشه من رو شرمنده ی لطف بی پایانت کردی.دعام کنید خیلی.مخصوصا این روزها.ای به چشمولی خو اول که میاد کچله پسرم بذارید موهاش سبز شه بعدشوخی کردم.چشم حتما
امیر مهدی و عمی
1 خرداد 92 13:57
سلام مامانی مهربون اختیار دارید شما هم در اون لحظه فراموشمون نکنید شایدم پر مو باشه؟ همه جورش قشنگه
کاکل زری یا ناز پری
1 خرداد 92 15:35
دوست گلمممممممممممممممم میدونم این روز های اخر مخصوصا انتظارش چقدر سختهههههههههه اصال انگار زمان نمیگذره انشاالله این پست جدید با عکس سیب کوچولو شروع میشه وای منم دل تو دلم نیست انشاالله روز پدر دنیا بیاد وای خدااااااااااا خیلی خیلی خوشحالممممممم از دوق اشکم درامده سر نمازم اگه قابل باشم برای راحتی زاینمانت دعا می کنم دوستم تو هم منو از یاد نبر باشههههههه
کاکل زری یا ناز پری
1 خرداد 92 15:38
عزیزمممممممممممم یه نظر برات گذاشته بودممممممم یه طوماررررررررررر نمی دونم ثبت شد یا نه عیب نداره دوباره می نویسمممممممممم می دونم که این روز های اخر خیلی دیر میگدره و انتظارش سخته ولی ما بی صبرانه منتطریم تا سیب کوچولو بیاد نوشته بودم که از دوق اشکم داره در میادددددددد سر نمازم برای رات شدن زایمانت دعا می کنمممممممم البته اگه قابل باشمممممم تو هم منو یادت نره هااااااااا بوووووووووووس


سلام هانی جونــــــــــــــــــــــــــــــم.خوبی؟؟ ممنونم عزیز دل.آره خداییش خیلی سخته بخدا هر روزش مثل یه ماه میگذره انتظار.همش استرس داری که چی میشه.حتما دعا میکنم برات خانمی.فراموشتون نمیکنم.مطمین باش.به شرطی که پیش خدا لایق و قابل باشم
مامان ازاده
1 خرداد 92 16:17
آخی چه مامان گلی
انتظار داره به سر میرسه خانمی
واسه ما هم دعا کن الیسا جون
تا چند روزه دیگه خدا بهترین هدیه دنیا رو میذاره تو دامنت-مواظب به خودتون باشید-ما رو بیخبر نذار-به خدا توکل کن


ممنونم آزاده جون.شما هم برای من دعا کن که سیب کوچولو زودتر به دنیا بیاد و اینقدر ناز نکنه.
مسیحا بانو
1 خرداد 92 16:25
ای جانم.....
ایشالله برات یه خاطره ی طلایی بشه....
فقط دعا یادت نره.....
ما دل خوشیم به دعای امثال شما مادر


سلام مسیحا جونم.انشاالله.اگه قابل باشم مطمین باش دعات میکنم و فراموشت نمیکنم خانمی
مامان عاطفه
1 خرداد 92 18:48
سلام سیب کوچولوی 9ماه و 2روزه. خوبی خاله جونی؟؟ قشنگه خاله ،مامانی امروز منو خعلی خوشال کرد،6تا کامنت از طرف مامانی!!مرسی مامانی
لاله
1 خرداد 92 19:55
بالاخره این روزها تموم میشه عزیزم... و نی نی خوشگلت رو در آغوش میگیری. زیباترین و شیرین ترین لحظه ایه که هیچ وقت نمی تونی فراموشش کنی.
خیلی مواظب خودت باش. سعی کن روزهای آخر فقط استراحت کنی. انشالله به سلامتی زایمان کنی و بیای


ممنونم لاله جونممرسی عزیزم.انشاالله که زودتر بیاد ای موش موشک.یه دنیا ممنون خانمی
مامان راضیه
1 خرداد 92 23:48
سلام سلام دوست جونم
خوبی
این روزا خیلی شیطون شدی از زیر کارات در می رها ناقلا
این روزا زودی میگذره و روزایی پیش روته که خیلی خیلی شیرینه
ببخشید قربونت برم من چند روزی خونه نبودم نشد بیام سر بزنم بهت فکر کنم ویروس سرما خوردگیت و فرستاده بودی واسه ما شیطون حسابی مریض بودیم هر 3تامون ولی به خدا خیلی به فکرت بودم
ایشالا این روزا رو به خوبی می گذرونی و مامان می شی زودی و کلی همه ما رو شاد می کنی نگرانم نباش خیلی ها دعامی کنند برات
مراقب خودت باش منتظر خبرای خوبیم عزییییییییییییییییزم


سلام راضیه جوننننننننننننننننننن.خوبی خانمی؟؟؟وای این ویروس اونجا هم رسید؟؟الهیخیلی فصل بدیه واسه سرماخوردگی .کلا تو بهار و تابستون سرماخوردگی بیشتر هم طول میکشهالهی هرچه زودتر خوب بشید خانمی.آخ گفتیهی دوس دارم کارهامو بذارم واسه روزهای بعدتنبل شدم اساسیراضیه جونم دعام کنید این موش موشک زودتر بیاد
مامان دانیال
2 خرداد 92 9:02
سلام عزیز دلم فدات بشم که اینقد قشنگ مینویسی وااااااااای خدایا دیگه چیزی تا زمینی شدن سیب نازمون نمونده قربونش برمفداش بشم خیلی دلم میخواد روی ماهشو ببینم دورت بگردمو اماااا دوست ماهم شما هم بهتره تنبلی را کنار بگذارید و قدری راه برویدولی درکت میکنم به خدا نمیشهخیلی دوستت دارم دوست جونم به خدا هر روز به خاطر شما میای پای نت من دیروز مطالبتو خوندم ولی دانی نذاشت نظر بزارم مواظب خودت باش گلم توکل کن به خدا ما هم واست دعا میکنیم ایشالا به سلامتی سیبمون به دنیا بیاد.بوووووووووووووووس

سلااااااااااااااااااااااام دوست جون خودمممممممم.مامان دانیال گلممممممممم.خوبی خواهر؟؟؟ دلمون برات تنگ شده بود خانمی.ممنونم عزیزم.والله چی بگم خیلی سخته پیاده رویمخصوصا این روزهای آخری.این موش موشک هم خبری ازش نیستدعام کنید خیلی مثل همیشه من رو شرمنده ی لطف و محبتت کردی خانمی
مامان آیهان کوچولو
2 خرداد 92 9:43
سلامممممممممممم خب داره ناز میکنه دیگه.میخواد بگه من به این راحتیا زمینی نمیشم از سیب شیطون
راستی دکتر گفته که طبیعی به دنیا میاد؟منظورم اینه شرایطش هست؟سرش رو به پاینه؟


آره خواهر.سرش پایینه پاهاش بالا ولی مامان شوهری میگه هنوز بالاست یعنی شکمم باید بره پایینتر.دکتر که گفته شرایطش هست ولی خود آقا هنوز انگار قبول نکرده شرایطو
زهره مامان بارسین
2 خرداد 92 10:57
عزیزم رز خانومی ایشا... سیب کوچولومون به موقع بیاد تو بغلت و زایمان راحتی داشته باشی ما هم منتظر دیدن عزیز دوردونت هستیم جیگر خاله


ممنونم زهره جون.دعام کنید خیلیخدا بارسین کوچولو رو برات نگه داره الهییییییییییییییییییییی
علامه کوچولو
2 خرداد 92 18:37
از پيامبراكرم (ص) نقل شده است كه فرمودند: «اگر قرار بود براي غير خدا سجده كرد فرمان مي دادم زنان بر شوهرانشان سجده كنند»
روز همسر گرامیتون وعیدتون مبارک


سلام مامان علامه کوچولو.چرا هرچی میزنم روی لینکتون کار نمیکنهدلم برای نوشته هاتون تنگ شده میخوام بیام بخونم ولی هرچی میزنم روی نوشته ی سایت نمیاد چرا؟؟
مامان آیهان کوچولو
2 خرداد 92 22:36
سلامممممممم به الیسای عزیزم و سیب خوردنی خودم
آبجی قربون دستت اگه اون یه نفرو پیدا کردی بعد اینکه کارای تورو تموم کرد بگو بیاد منم کلی کار دارم و اصلا نمیتونم هیچ کاری بکنم.به زور میشینمو بلند میشم کلا مثل این شدم که یه سنگ سنگین بستن بهم
ایشاالله گل پسرت فردا به دنیا میاد تاریخ تولدش میشه عین تاریخ تولد تو و بابای سیب کوچولو و تاریخ ازدواجتون.
فکر کن چقد جالب میشه.
2/2
6/6
8/8
3/3
بنظر منکه خیلی باحال میشه.

فریده جون هنوز نیابیدمشولی چشم اگه یابیدمش حتما میفرستم بیاد)وای دیدی چه تاریخ خوشملی رو از دست دادیماگه سزارین میشدم صد در صد این تاریخ رو انتخاب میکردم خیلیییییییییی خوشمل بود.حیف که گذشت
امیر مهدی و عمی
3 خرداد 92 1:07
سلام مامانی مهربون میلاد حضرت علی بر شما و همسر و گل پسرتون مبارک
مامانی گل پسی خوبید؟ نازنین پسر ما نیومد؟


ممنونم عمه های گل.عید شما و سید جون هم مبارک.نه والله.هیچ خبری ازش نیستدعام کنید
مامان عاطفه
4 خرداد 92 10:27
سلام سیب کوچولو.
خوبی؟روز مرد مبارکت باوشه...
خاله جونی هنو نیومدی؟
بیا وبلاگتو رنگین کن جیجل.
بووووووس


سلام خاله عاطفه.ممنونم خاله جون.نوچ.هنوز نمیخوام بیام آخه دوست دارم ناز کنم برا مامانی و بابایی ولی خیالت راحت قول میدم دقیقه ی نود بیام
مامان عاطفه
4 خرداد 92 14:23
الهی فدای ناز کردنت...
تامیتونی ناز کن خاله جون،آخه نازکش داری بدجوووووووووور.
پس من منتظر اون دقیقه ی نود میمونم،برا مامانیتم دعا میکنم،مامانی بیشتر باید برا ما دعا کنه،انشالله راحت و بی درد سر میای عزیزم.


ممنونم خاله جون مهربونم که در این راه مشوق من بودیمن قول میدم همون دقیقه ی نود تشریف بیارمانشاالله خاله جونم.انشاالله امیر رضا جون هم سالم و تندرست بپره بغلت
مامان آیهان کوچولو
4 خرداد 92 16:54
الیسا جون اگه میتونی بیا از این روزا آخر بنویس تا سیب کوچولو از احساس روزای آخر مامانش باخبر بشه.
شیطون خاله بیا تا خیال مامان الیسا راحت بشه.


سلام خاله فریده.من لج کردم تا دقیقه ی نود نشه نمیام برای مامانم خیلی دعا کن خاله جونم
مامان دانیال
5 خرداد 92 8:56
سلام عززززیـــــــــــــــــــــزم الان که دارم این مطلبو مینویسم دلم یه جوری میشه قلبم بوم بوم میزنه فقط 2روز دیگه مونده که فرشتتو ببینی مواظب خودت باش التماس دعا بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
امیر مهدی و عمی
5 خرداد 92 14:15
سلام مامانی خوبید؟ چه خبرا؟
کاکل زری یا ناز پری
5 خرداد 92 20:05
مثل اینکه به این مرد کوچک تو شکم مامانششششششششش خیلی خوش می گذره هااااااااااااااا چه خبرا؟ عیز دلمییییییییییییی تووووووووو بخدا خبر مبری ندارم که بیام براتون بگم جونممممم درس هم که دارمممممم فعلا منتظر نی نی گلوی تو هستیم
مامانی چشم به راه
5 خرداد 92 20:18
سلام عزیزم ممنون که به یادمی ! ممنون که بهم سرمیزنی .. انشالله که یه سلامتی زایمان کنی و پسرکاکل زری تودرآغوش بگیری خیلی مواظب خودت باش که دیگه هر لحظه ممکنه این فسقلی ما تشریف فرما بشننننننننننن زیرسایه مخملین خدای بزرگ باشی عزیزم