سیب سرخ کوچولوسیب سرخ کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات یک سیب سرخ خوردنی!

روزی که پی به وجود سیب کوچولو بردیم

1391/11/4 22:07
نویسنده : رز بانو
884 بازدید
اشتراک گذاری
  •  اپیزود 1
  • سلام سیب کوچولوی من.میخوام برات از روزی بنویسم که قشنگترین روز زندگی من و بابایی بود.روزی که خبر دار شدیم سیب کوچولو تو راهه و دیگه دو نفر نیستیم.اون روز قشنگ رو هیچوقت فراموش نمیکنیم.شنبه 1مهر 1391بود.صبح بابا جون و مادر جون(مامان و بابای شوهری) تصمیم گرفتن برای زیارت عازم مشهد بشن.و قرار شد یه کوپه بگیرن برای خانواده.به منم پیشنهاد همسفر شدن دادن.شوهری با اشتیاق زیاد اومد ازم پرسید دوست داری بری خانواده ت رو ببینی؟؟؟من خیلی خوش حال شدم.اما ازونجایی که مادرم میخواست بیاد اهواز من رو ببینه کمی مردد شدم و به شوهری گفتم بذار تماس بگیرم ببینم مامانم میاد یا تصمیمش قطعی نشده.با مامانم تماس گرفتم و ازش راجع به تصمیمش پرسیدم.خیلی خوشحال شد و گفت اگر تو بیای بهتره.
  • ولی حتما قبل از مسافرت تست بارداری بگیر چون سفر با قطار برای خانمهای باردار خطرناکه.خیلی خوشحال بودم که میخوام برم پابوس امام رضا و خانواده رو هم ببینم.

  • جدا کننده


  • راستش اول زیاد توصیه ی مامانی رو برای تست کردن جدی نگرفتم چون علایم بارداری رو در خودم نمیدیدم.ولی یه حسی مجبورم کرد برم سراغ تست.وقتی جواب تست مثبت شد حال من رو هیچکس جز خدا نمیدونست.نمیدونم تا بحال شده موقع دیدن چیزی که آرزوش رو داشتین از شدت خوشحالی به چشماتون شک کنید؟؟؟؟؟اگه جوابتون مثبته پس دقیقا حال من رو موقع دیدین جواب مثبت بارداریم درک میکنید.وای خدایا اصلا باورم نمیشد.یه حس قشنگ تو یه لحظه تمام وجودم رو پر کرد.حسی شبیه بی وزنی.ذره ذره ی وجودم از حس خوشبختی پر شد.اما باز.......باورم نمیشد.با صدایی که نمیدونم چطور بود شوهری رو صدا زدم.بعد ترها بهم گفت اینقدر توی صدام بغض و گریه بود که باعث شده بود بترسه و نگران بشه.
  • همیشه قبل از بارداریم بارها لحظه ای رو که میخواستم به شوهری خبر بابا شدنش رو بدم تجسم میکردم.هزار بار اون صحنه رو توی ذهنم میساختم و پاک میکردم میخواستم بی عیب و نقص باشه.یه لحظه ی ناب که هیچوقت از خاطر هیچکدوممون فراموش نشه.توی تخیلات خودم مثل یه کارگردان به تمام جزییات توجه میکردم تا اون لحظه ی فراموش نشدنی رو بسازم.ولی وقتی که زمان دادن بزرگترین و قشنگترین خبر عمرم رسید باور کن اصلا نمیدونستم از کجا باید شروع کنم و چی بگم.حتی نمیتونستم جلوی اشکام رو بگیرم.با تمام وجودم از شدت خوشحالی گریه میکردم.وقتی شوهری اومد و اشکهام رو دید با چشماش دنبال جواب میگشت.خیلی نگران شده بود.نفهمیدم چطور تست رو دادم بهش تا جواب رو خودش بخونه چون زبونم بند اومده بود و فقط بغض سفتی گلوم رو فشار میداد.وقتی تست رو بهش دادم به محض دیدن نتیجه گفت عزیزززززم.و بهم خیره شد.برق شادی رو میتونستم تو چشمای مهربونش ببینم.خیلی خوشحال شد.اونموقع بود که فهمیدم وقتی میگن از شادی در پوست خودم نمیگنجم دقیقا منظور چه حس و حالتیه.شوهری منو بغل کرد و حس کردم بغض کرده.پیشونیم رو بوسید و گفت مبارکمون باشه.شادی تو صداش موج میزد .وقتی بغلم کرد حس کردم قلبش تندتر از همیشه میزنه.من هنوز هم باورم نمیشد.اینقدر خوشحال بودم که وقتی شوهری بغلم کرد بغضم ترکید و گریه کردم.شوهری آرومم کرد.و ساعتی نگذشت که دنیا خبر دار شد سیب کوچولو وارد زندگیمون شده.شوهری اونقدر خوشحال بود که خیلی زود به مامان بزرگ و عمه هات خبر اومدنت رو داد و حتی مهلت نداد من غافلگیرشون کنم.آخ که چقدر نقشه کشیده بودم برای غافلگیر کردنشون.هنوز باورم نمیشد  برای همین یک ساعت دیگه باز هم یه تست گرفتم.با اینکه جواب دومی هم مثبت شد باز اصرار کردم که ازمایش خون میخوام.و بعد از ظهر با شوهری که ازین تاریخ به بعد باید بابایی صداش کنیم رفتیم آزمایشگاه.وقتی جواب آزمایش رو بهمون دادن با کنجکاوی شروع به خوندن آزمایش کردم جواب مثبت بود با این وجود با هم از دکتر آزمایشگاه خواستم آزمایش رو برام بخونه.با یه لبخند که موجی از آرامش و اطمینان رو به سمتم روانه کرد گفت.تبریک میگم.شما باردارید.جمله ای که بارها توی دلم تکرارش کردم و قند تو دلم آب میشد.فکر میکردم رفتن به پابوس آقام امام رضا عیدی عید فطر امسالمه اما خدا یه عیدی بزرگتر بهم داد.و اون عیدی تو بودی سیب کوچولو.قشنگترین عیدی که خدا میتونست به من و بابایی بده.

  • جدا کننده  
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شیما جون
28 آبان 91 13:56
سلام عزیزم انشاال... یه نی نی خوشگل و سالم و تو دستهات بگیری و باهاش طمع خوشبختی رو بچشی
سارا
28 آبان 91 16:35
سلام الیسا جان من سارام دوست نی نی سایتی به من هم سر بزن
مامان رومینا
3 آذر 91 14:00
منم تبزیک میگم بهت مامان سیب کوچولو
مرسی مامان مهربون.خدا فرشته ی قشنگت رو حفظ کنه