سیب سرخ کوچولوسیب سرخ کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات یک سیب سرخ خوردنی!

دخمل یا پسمل؟؟مساله این است

                                                         ♥سلام سیب سرخ من♥ بعد از یک سری تحقیقات گسترده در زمینه ی پیدا کردن دکتر مناسب در یک حرکت ضربتی تصمیم گرفتم پیش همون خانمی دکتری برم که ازم سونو ntگرفت و به نظر خودم و تایید شوهری خیلی خوش اخلاق بود.بین دکتر مسیحی و براتی شک داشتم و نمیدونستم دکتر مورد نظر کدوم هست.  نهایتا شوهری بعد از عبور از 7خان رستم تونست پیش دکتر براتی برام وقت بگیره .بعد از حدود یک ساعت انتظار منشی اسمم رو صدا زد.ظرف یک چشم به هم زدن پریدم ...
4 بهمن 1391

حس شیرین پدر شدن

♥♥سلام سیب سرخ زندگی من♥♥                                                                                     میخوام امروز برات از کسی بگم که خیلی دوست داره ولی تو هنوز اونو ندیدی.کسی که چشم انتظار رسیدنت -مشتاق بوییدنت-و تشنه ی بوسیدنت هست.کسی که ساعتهای طولانی تو اوج سرما یا گرما بیرون مطب دکتر سر پا منتظر میمونه تا از تو خبری بهش برسه.  همیشه وقتی از سر کار میاد هنوز از راه نرسیده سراغ تو ر...
4 بهمن 1391

روزی که پی به وجود سیب کوچولو بردیم

  اپیزود 1 سلام سیب کوچولوی من.میخوام برات از روزی بنویسم که قشنگترین روز زندگی من و بابایی بود.روزی که خبر دار شدیم سیب کوچولو تو راهه و دیگه دو نفر نیستیم.اون روز قشنگ رو هیچوقت فراموش نمیکنیم.شنبه 1مهر 1391بود.صبح بابا جون و مادر جون(مامان و بابای شوهری) تصمیم گرفتن برای زیارت عازم مشهد بشن.و قرار شد یه کوپه بگیرن برای خانواده.به منم پیشنهاد همسفر شدن دادن.شوهری با اشتیاق زیاد اومد ازم پرسید دوست داری بری خانواده ت رو ببینی؟؟؟من خیلی خوش حال شدم.اما ازونجایی که مادرم میخواست بیاد اهواز من رو ببینه کمی مردد شدم و به شوهری گفتم بذار تماس بگیرم ببینم مامانم میاد یا تصمیمش قطعی نشده.با مامانم تماس گرفتم و ازش راجع به تصمیمش پرس...
4 بهمن 1391

فراخوان نامگذاری سیب کوچولو

          !توجه!                                                    !توجه!                                                                                                                        ...
4 بهمن 1391

سونو NTقسمت اول

ماجراهای سیب کوچولو. این داستان:سیب کوچولو به آزمایشگاه میرود. زمان: 10آبان 1391.موقعییت مامانی و بابایی:آزمایشگاه تخصصی نرگس.مامورییت:سونو NT سلام سیب کوچولوی خوشمزه ی من.روز دهم آبان من +بابایی+یه دنیا استرس راهی آزمایشگاه شدیم تا آزمایش NTرو انجام بدیم.این آزمایش برای غربالگری جنین در 3ماه اوله.ازونجایی که حساب کتاب دکی من ضعیف بود هفته ی دهم منو فرستاد برای آزمایش در حالی که بقیه ی نی نی ها هفته ی 12-13 به این آزمایش میرن.صبح میخواستم ناشتا برم آزمایشگاه شانس آوردم که بابایی نذاشت و گرنه از گرسنگی تلف میشدیم.به محض ورود به آزمایشگاه سریع به قسمت نمونه گیری رفتیم.یه عالمه مامان و بابا اونجا بودن.من و بابایی خود...
10 آذر 1391

سونو NTقسمت دوم

سلام سیب کوچولوی من  با اینکه قرار بود تا 14روز بعد از سونو ی آخرت صبر کنم اما طاقت نیاوردم و 20آبان بابایی رو راضی کردم که ما رو ببره آزمایشگاه. این بار مستقیم به بخش سونوگرافی رفتیم.با اینکه سعی کرده بودیم با سرعت نور حرکت کنیم و تقریبا خیلی زود به آزمایشگاه رسیدیم اما باز هم اونجا یه عالمه مامان زودتر از ما نوبت گرفته بودن.دکتر رفته بود عمل و ما دوباره باید منتظر میموندیم .من نمیدونم چرا هر وقت نوبتم میشه دکتر عمل داره .بعد از یه عالمه انتظار دکتر بالاخره اومد و بعد از یه کلی انتظار مجدد بالاخره نوبت من شد. .   شوهری مثل دفعه ی قبل دوربین به دست منتظر سیب کوچولو بود.روی تخت دراز کشیدم.دکتر خیلی اخمو به نظ...
8 آذر 1391

سیب کوچولو.برآورده شدن یک دعا

(( السلام علیک یا ابا عبدالله ) تقریبا پارسال همین موقع ها نزدیک نذر مادرجون(مامان همسری) مصادف با تاسوعای 1390 بود.مادرجان نذر دارن هر سال تاسوعا  شله زرد پخش کنن و همه ی خانواده ی شوهری خونه ی آقاجون جمع میشن.پارسال موقع هم زدن دیگ من وبابایی نذر کردیم که  سال دیگه خدا بهمون یه فرشته ی قشنگ بده. و تو قشنگترین فرشته ی خدا اجابت این دعا بودی. به موعد نذر نزدیک میشیم.امسال حال و هوای جدیدی داریم امسال در حالی دیگ نذری رو هم میزنیم که برای شکفتنت لحظه شماری میکنیم.در حالی نذری پخش میکنیم که با تمام وجود قدر دان  برآورده شدن دعا و نگاه امام حسین هستیم.نگاه مهربانی که ت...
3 آذر 1391